حال نویسندههای اصفهان خوب است، ما قصههایمان را مینویسیم
تاریخ انتشار: ۹ شهریور ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۵۸۹۵۴۸۹
فراموشی و مرگ را نمیتوان از هم جدا کرد؛ گو اینکه الان که از مادربزرگ میگویم انگار زنده است و حاضر. برای همین خواستم برای جلوگیری از مرگ و فراموشی چند یادآوری کنم تا شاید غریب مردی که میگوید حال داستان اصفهان خوب نیست؛ بداند چرا؟
به گزارش خبرنگار ایمنا، مادربزرگ من وقتی مرد ۱۰۴ سال داشت. روی سنگقبرش هم تاریخ تولد و فوت را طوری نوشتهاند که وقتی حساب میکنی میشود درست صد و چهار سال.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
من تاریخ مرگش را همان روز میدانم. همان روزی که فراموشیاش آغاز شد. او برعکس تمام زنهای همسنش نام تمام پادشاهها و آمدن و رفتنها را به یادداشت و برایمان از صبح تا شب از آنها تعریف میکرد؛ از گرونی، کشف حجاب، سال قحطی. رفتن احمد شا، اومدن رؤسا و...
فراموشی و مرگ را نمیتوان از هم جدا کرد؛ گو اینکه الان که از مادربزرگ میگویم انگار زنده است و حاضر. برای همین خواستم برای جلوگیری از مرگ و فراموشی چند یادآوری کنم تا شاید غریب مردی که میگوید حال داستان اصفهان خوب نیست؛ بداند چرا.
اواخر دهه هفتاد است. انجمن ادبی جوانه در آموزشوپرورش شکلگرفته است یک اتاق پر از نامه و بچههایی علاقهمند که از هر سمت استان اصفهان شعر و داستان مینویسند و به امید نقد میفرستند به آدرس جوانه. همه امیدواریم، جنگ را پشت سر گذاشتهایم و سالهای سازندگی است گویا. هنوز صدای ترمز موتور پستچی و صدای خشخش رد شدن نامهی جوانه از زیر در را فراموش نکردهام. دعوت میشوم برای کلاسهای ویژه نویسندگی. جمعی انتخابشدهایم آموزش ببینیم برای آموزش به بقیه. دو سال میگذرد کمکم تمام آن اردوها و برنامهها تحلیل میرود. کلاس ما با بهمن رافعی میرود داخل نمازخانه، کلاسها اشغال است! گویا سیاستها تغییر کرده، انجمن ادبی جوانه تعطیل میشود.
اوایل دهه هشتاد است. کتابخانه مرکزی پر است از نویسندههایی که تا حالا فقط اسمشان را روی کتابهایشان دیده بودیم. برای ما تازهکارها انگار بهشت به اصفهان آمده، جایزه ادبی ارشاد اصفهآنهمه را به شور انداخته است. من کتاب اولم را تازه چاپ کردهام. علی خدایی به من میگوید یکی از داستانهایت انتخابشده در جمع بخوان.
دو سال دیگر پرشور برگزار میشود. همه هستیم با خیلیها ارتباط پیدا میکنیم. داستان نوشتن در شهر اوج گرفته. سال بعد سالن فرشچیان برگزار میشود داستان کودک من رتبه گرفته. زنی که مسئول برگزاری آن سال است میگوید کلمه بند ناف کلفت را بکن ضخیم. میگویم نه. پشتش را به من میکند و برای خواندن داستانم به جایگاه صدایم نمیزند. مسئولان دم در از ما خداحافظی میکنند و با چند نفر میهمان تهرانی میروند هتل. ما نویسندگان اصفهانی و داستانهایمان تبدیلشدهایم به دکور ادبی. چند دوره دیگر انگار برگزار میشود. دکورها خسته شدهاند، مسئولان عوض میشوند، جایزه ادبی اصفهان تعطیل میشود.
اما ما نگران نبودیم، خانه هنرمندان را داشتیم. خودمان را توجیه میکردیم. جایزه ادبی خوب بود اما برای تازهکارها. حالا که جلسات خودمان هست، نگران چه هستیم، بزرگان داستان اصفهان؛ احمد اخوت، محمدرحیم اخوت و محمد کلباسی هم که حمایتمان میکنند و به جلساتمان میآیند.
حوزه هنری آن سالها هر شنبه ساختمان زیبایش را با اسم خانه هنرمندان به ما داده بود و جلساتمان هر شنبه بیوقفه برگزار میشود. بعضی روزها تمام صندلیها پر میشد و بچهها کنار دیوارها میایستادند. آخر هرماه عصری با قصه داشتیم. سالن سعدی پر از جمعیت میشد. بچهها داستانهایشان را بدون هیچ فیلتری بالای تریبون سالن میخواندند، سالن سوره هم بود. عصری با قصه را گذاشته بودیم برای لذت داستان و نقد را همان شنبهها خانه هنرمندان برگزار میکردیم.
اما داستانها کمکم محدود میشود. جلسات نقد کتاب بزرگان داستان اصفهان کنسل میشود. قرار است فقط موضوعات مختص شود به انقلاب، دفاع مقدس و اصفهان. جلسات کوچک و کوچکتر میشود. مگر میشود ادبیات را با موضوع محدود کرد. سال ۹۱ است اواخر سال، اسفندماه و اوایل دهه ۹۰ باهم تصمیم میگیریم جلسات را تعطیل کنیم و یکشنبه هیچکس نمیرود خانه هنرمندان. چراغ داستان خانه هنرمندان برای سالها خاموش میشود.
دو سال بعد از من دعوت میکنند برای راهاندازی جلسات. از خاموشی چراغهای خانه هنرمندان بهویژه شنبههایش دلگیرم. میروم تا چراغ روشن شود. مسئولی که نشسته پشت میز از من رمز ورود به وبلاگ را میخواهد میپرسم چرا؟ میگوید باید برنامههای قبلی پاک شود. سیاستها تغییر کرده از خانه هنرمندان بیرون میزنم زنگ میزنم که روی همکاری من حساب نکنید.
اواخر دهه نود است. یاد گرفتهایم خودمان در فضاها و مؤسسات خصوصی خودمان جلسات نقد و بررسی بگذاریم. نویسندهها هم درک میکنند کسی نیست مثل دورههای قبل برایشان بلیت هواپیما بگیرد و هتل رزرو کند. با خرج خودشان میآیند. یکی از بچههای داستان خانهاش را در اختیار میهمانهای غریب میگذارد. اما توان برگزاری برنامههای بزرگ را نداریم.
این بار شهرداری پا جلو میگذارد. جایزه جمالزاده شکل میگیرد. من بدبینم به جایزههای دولتی و ناامید از تداومشان، اما فکر میکنم برای جوانترها خوب است، امیدوار میشوند. میانهی راه دبیر عوض میشود. هیچکس مسئولیت هیچ کاری را قبول نمیکند. پاندمی کرونا شروع میشود. جایزه جمالزاده هم برای دو دوره میرود داخل فضای مجازی، اما آنهم زنده نمیماند. سیاستها عوض میشود جایزه پادرهوا میماند. هیچ مسئولی تعطیلیاش را به عهده نمیگیرد فقط در سکوت فراموش میشود.
دعوت میشویم به جلسهای با اعضای شورای شهر، همه نویسندگان و شاعران آمدهاند. امیدواریم به حمایت. همه دنبال مطالبه جایی برای جلساتشان و اتاقی برای انجمنهای بی رونقشان هستند. پاندمی و قرنطینه توانبخش خصوصی را گرفته است. بلند میشوم و جایزه جمالزاده را مطالبه میکنم. مسئولی که پشت میز نشسته با حرفهای من سرش را تکان تکان میدهد. فکر میکنم شاید قرار است فردا دوباره چراغش روشن شود. نمیشود، باز مسئولان تغییر کردهاند.
و امروز دههی اول قرن جدید هستیم. اینها را نوشتم برای خودم و درد دلم کردم با خودم و دیگر دوستانم که این سالها را تجربه کردند تا فراموشم و فراموشمان نشود چه گذشته بر داستاننویسی اصفهان و نه برای جواب به غریب مردی که امروزه روز از راه رسیده و میگوید حال داستان اصفهان خوب نیست.
حال نویسندههای اصفهان خوب است، ما قصههایمان را مینویسیم.
یادداشت از: مرضیه گلابگیر اصفهانی
کد خبر 601248منبع: ایمنا
کلیدواژه: نويسنده هاي اصفهان حوزه هنری استان اصفهان شهر شهروند کلانشهر مدیریت شهری کلانشهرهای جهان حقوق شهروندی نشاط اجتماعی فرهنگ شهروندی توسعه پایدار حکمرانی خوب اداره ارزان شهر شهرداری شهر خلاق داستان اصفهان خانه هنرمندان برگزار می شود اصفهان خوب نویسنده ها داستان ها بچه ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.imna.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایمنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۵۸۹۵۴۸۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
پاسخ آیتالله فیاضی به سؤالی پیرامون رفع اضطراب
آیت الله غلامرضا فیاضی در درس اخلاق دفتر مقام معظم رهبری در قم به بیان راهکارهایی برای برخورد مناسب «برای رفع اضطراب و پریشانی» پرداخت که تقدیم شما خواهد شد:
سؤال پرسیدند که برای رفع اضطراب و استرس هایی که بدون منشأ خاصی به انسان وارد میشود و از طریق پزشکی هم حل نشده چه کار باید کرد؟
قرآن می فرماید: «الَّذِینَ آمَنُواْ وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِکْرِ اللّهِ أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»، همین.
آدم اهل فکر باشد، اهل تامل باشد، توجه کند که به این دنیا نیامده که برای اینکه مثل حیوان زندگی کند، بلکه در این دنیا به دید اینکه به قول حضرت امیرالمومنین علیه السلام، دنیا تجارت خانهای بیش نیست، آمده است.
تمام سعی او این باشد هر چه که عقل و شرع برای او تعیین کردهاند، جدی بگیرد و در این صورت ، مواردی که برای او مایه اضطراب و همّوغم ّ آینده باشد، از این موارد خیالش آسوده است.
برای اینکه می داند که خدا از خودش به او مهربان تر است، مگر یکی از اسامی خدا، ارحم الراحمین نیست؟ یعنی هر چقدر والدین شما، بهترین دوست و دلسوز شما باشد، یک میلیاردم آن رحمت و لطف خدا نمیشود. چون رحمت و لطف خدا بی پایان است. رحمت دیگران اگه واقعیت داشته باشد محدود است و محدود نسبت به نامحدود هیچ است. این امر را باید توجه داشته و سعی کنیم خدا را فراموش نکنیم.
همه عواملی که باعث اضطراب میشوند، چیز محدودی هستند، چون خدا ولی انسان است و خدا این طور است که «أ لیس بکاف عبده».
خداوند متعال فرموده: بشر شعورت کجا رفته است؟ عقلت کجا رفته؟ مگر میشود خدا کفایت کار بنده خودش را به عهده نگیرد.
امام در هواپیمای فرانسوی نشسته و بختیار نخست وزیر شاه هم در ایران دستور داده چهار بمب افکن بلند شده و وقتی که امام مینشیند، هواپیمای امام را بمباران کنند. خیلی ها فکر می کنند که امام دچار اضطراب است، در صورتی که خیلی هم از من و شما حالشان عادی تر است، چرا؟ چون متوجه است که خدا عالم را اداره میکند. حالا بختیار در این امر در مقابل قدرت الهی کسی نیست.
«إِنْ یَنْصُرْکُمُ اللهُ فَلا غالِبَ لَکُمْ وَ إِنْ یَخْذُلْکُم فَمَنْ ذَا الَّذی یَنْصُرُکُمْ مِنْ بَعْدِهِ وَ عَلَی اللهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ».
خیال و اضطراب به این خاطر است که انسان غفلت می کند و دچار وسوسه شیطان می شود.
ما اگر بخواهیم، باید استغفار در سحر را جزو برنامه زندگی خود قرار دهیم که این قلب باید موانعش رفع شود.
امام در همین فرمایشات و در برخی کتابهای دیگر مباحثی دارد که قلب را خدا ساخته برای اینکه خودش در آنجا استقرار پیدا کند.
«اَلْقَلْبُ حَرَمُ اَللَّهِ فَلاَ تُسْکِنْ حَرَمَ اَللَّهِ غَیْرَ اَللَّهِ» .
زنگارهای حاصل از غفلت های گذشته، جز با استغفار و صلوات بر پیغمبر اکرم صلی الله علیه و اله و سلم پاک نمیشوند.
اگر پاک کنیم، خداوند متعال ساکن و مستقر میشود.
بله برای اینکه مشکلمان حل شود، باید اول نگاه کنیم که خودمان در ارتباط با خدا چه گیر کاری داریم؟
بهترین راه این است که وقتی به حرم میرویم، بعد از زیارت دو رکعت نماز بخوانیم و به حضرت معصومه سلام الله علیها هدیه کنیم؛ سپس سر به سجده گذاشته و صد بار بگوییم «اللهم العن هارون و مامون»، بعد به بی بی عرض کنیم که آمدهایم محضر شما برای اینکه بفهمیم کجای کار ما عیب دارد.
آن وقت یک قلم و کاغذی دست گرفته و عیب های خود را یادداشت می کنیم.
اگر به نمازمان اهمیت نمیدهیم، می نویسیم بی اعتنایی به نماز؛ اگر به پدر و مادرمان اهمیت نمیدهیم باید بنویسیم بی اعتنایی به پدر و مادر؛ اگر به همسرمان آن طوری که باید برخورد خوب داشته باشیم، می نویسیم و بالاخره همه این ها را را یکی یکی مینویسیم، بعد که تمام شد اگه چیزی به نظرمان نیامد، هفت صلوات میفرستیم که بلکه اگر چیز دیگری هم هست یادمان بیاید و اگر به یادمان آمد باز می نویسیم، بعد زیر نوشته های خود می نویسیم: خدایا من در محضر این بی بی تعهد می کنم که دیگر این غفلتها را نداشته باشم، خودت هم کمکم کن .
از حضرت معصومه سلام الله علیها بخواهید که عنایت کند تا بتوانید غفلتهای گذشته را به صورت جدی ترک کنید و استغفار در سحر هم به دنبال اینکه بهترین اعمال است داشته باشید.
اگر تصمیم بگیرید که یک سال کامل در سحرها صد بار استغفار کنید، دیگر دلهره و اضطراب نخواهید داشت. لفظ نجس خارجی را هم ننویسید، چون ما باید فرهنگ نجس آنها را مثل خودشان نجس بدانیم و نوکر بی مواجب آنها نباشیم، برای اینکه یکی از فرهنگ آن ها زبانشان است که ما نباید ترویج کنیم.